علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

11 شهریور 96بدنیا اومدن امیر مهدی عزیززززم

بسم رب سلام سلام 11 شهریور 1396 یه اتفاق خوب افتاد که حسابی هممونو خوشحال و ذوق زده کرد   داداشه محمد طاها بدنیا اومد و من دوباره خاله شدددددددم هووووراااا   امیر مهدی عزیزمون به دنیا خوش اومدی خالههههه   اینم یسری عکس منتخب  از روز اول تا 6 ماهگی   این فسقلی با مزه امیر مهدی خالشه فداش بشم من ذوق همه خانواده از تازه وارد جیگر طلا   اینم ذوق محمد طاها و علی از نی نی جدید   ای بلا بلای خاله اینجا فکر کنم 3 ماهش بود یا چهار بگو ماشالله ...
25 مرداد 1397

یسری عکس خوشگل از بهار و تابستان سال 96

بسم رب   سلام   ببخشید چون یمدت نبودم الان فقط میخوام حتما عکسهای پسر گلم در مقاطع مختلف و مناسبتهای مختلف رو در وبلاگش بذارم برای همین چون دوسالی گذشته شاید یکم از نظر تاریخ بهم ریخته باشه البته دارم همه سعیم رو میکنم که منظم باشه علی عزیزم ببخش که یکم این دوسال تنبلی کردم   این عکس مربوط به لحظه سال تحویل سال 96 خونه مامانی و باباحاجیه:     در تعطیلات عید برای دید و بازدید که رفتیم قزوین یه سرم به باغ وحش باراجین زدیم که تازه تاسیس شده بود و واقعا زیبا بود ...
25 مرداد 1397

بابلسر شهریور 95

بسم رب سلام سلام صد تا سلام   در شهریور 96 ما به همراه مامانی و باباحاجی و دایی و خاله اینا و البته مهمون باباحاجیبه بابلسر رفتیم و جای همگی خالی خیلی خیلی خوش گذشت.   یه اسب سواری دلچسب کنار دریا به همراه بابای مهربون   اون هواپیما که میبینید رو یه سکوی خیلی بلنده ولی وقتی علی و طاها چیزی بخوان کی میتونه بهشون نه بگه؟؟ البته آخرش با سوت مامور اونجا مجبور شدن سریع بپرن پایین اینم یه عکس خوشگل در فضای خاطره انگیز که کنار دریا ساخته بودن اونم که خیلی نورانیه منم ...
19 مرداد 1397

مشهد سال96

بسم رب   سلام سلام   خداروشکر روزیمون شد و همون ابتدای سال 96   با خاله مریم اینا یه سفر عالی داشتیم به #مشهد مقدس   این سفر به همه ما خیلی خیلی خیلی خوش گذشت جای همه دوستان خالی   گل پسرم با باباش صحن آزادی:     داداشای مهربون در صحن انقلاب:   اینم کوه سنگی و هوای سرد ولی دلچسبش و شیر سواری علی اینم از این بستنی درازا که کنار کوه سنگی داره بهش میگن ایتالیایی ولی ما میگیم بستنی دراز کوه سنگی البته علی یه گاز گنده ازش زده اینم جیگ...
14 خرداد 1397

تولد 6 سالگی علی آقا

بسم رب   هوراااا تولدددد تولدددد تولدت مبارک عشق منننن   این جشن تولد با تم مورد علاقه علی یعنی تم لاک پشت های نینجا بود یکی از اخلاقای بد من اینه که عکسای گوشیمو انقدر دیر خالی میکنم که اخر یه بلایی سرش میاد اینبار هم یه سری از عکسهای این جشن تولد پرید ولی چنتایی دارم ازش... با توجه به اینکه میثم کوچیک بود یکم کار کردن برام سخت بود ولی تمام تلاشمو برای خوب برگزار شدن این تولد انجام دادم...امیدوارم بهت خوش گذشته باشه عزیز مامان   خداحافظی با شش سالگی در کنار داداش میثم کادوی من و بابایی و میثم یه فوتبال دستی که علی همیشه دوست داشت داشته باشه: ...
20 ارديبهشت 1397

عکس های متفرقه از سال 1395

بسم رب   سلام اینم یه چند تا عکس از سال 95 تولد محمد طاهای عشق خاله     اردیبهشت ماه علی و طاهارو بردیم شهر بازی بیلینو و حسابی با دستگاه ها بازی کردن وخوش گذروندن: اردیبهشت شهربازی دریاچه چیتگر...رفتن تو این حباب برای علی خیلی هیجان انگیز بود: گل پسرم کنار دریاچه چیتگر: اینم خود دریاچه:   مسابقه طناب کشی بین علی و بابا و آدمای سنگی چه تک چرخی میزنه پسرمممم فدای جفتتون بشم من مردای کوووچک علی و میثم 10 روزه: ...
8 آبان 1396

علی به پیش دبستانی میرود پاییز 95

بسم رب   یکی دیگه از اتفاقات شیرین و به یاد موندنی سال 1395 رفتن علی جونم به پیش دبستانی هست   ما به نمایشگاه رفتیم و براش کلی لوازم التحریر ایرانی خریدیم و به تولید ملی کمک کردیم     و علی خوشحال و شادان به پیش دبستانی میرودددد رو کیفشم عکس سهرابه وقتی در پیش دبستانی هیئت دارن امام حسین نگهدارت عزیزممممم   ان شاالله عکسای دانشگاه رفتنت رو بذارم اینجا گلم ...
8 آبان 1396

داداش دار شدن علی آقا 1395

بسم رب   یکی از اتفاقات زیبا و هیجان انگیز در سال 95 برای علی آقا داداش دار شدنش بود   میثم کوچولوی ما در 27 خرداد سال   1395 درست در اوایل ماه مبارک رمضان بدنیا اومدددد علی از اینکه داداش دار شده خیلی خیلی خوشحال بود و روز شماری میکرد تا داداششو ببینه   بالاخره دیدار محقق شد و این اولین دیدار علی با داداش میثمه: این موش کوچولوی من باید خیلی خوشحال باشه که داداش مهربونی مثل علی داره به قول علی تیمشون تکمیل شد این عکسا مال پاییز 95 هست: علی آقا مبارکه داداش دار شدنت ان شاا...
8 آبان 1396

عکسای متفرقه از سال 94

بسم رب اینم چنتا عکس متفرقه از سال 94     اینم از عکسای پنج سالگی علی جونم : امام زاده ابوذر قزوین یه جای بسیار زیبا و با صفا که دسته جمعی با مامان جون اینا وعمو منصور و عمو جعفر اینا رفته بودیم و یه کباب حسابی زدیم به رگ   محمد شهر کرج یه باغ تفریحی هست  که هر چند وقت یکبار بابا حاجی مارو میبره اونجا تا کلی شاتوت بخوریم حسابی به بچه ها خوش بگذره اینم یه عکس صمیمی و خوشگل و به یاد موندنی با پسر خاله مهربونش: قایق سواری علی با باباش:علی چون پاش نمیرسید پا بزنه با دست پدالو میچرخوند و من از دیدن این صحنه کلیییی خندیدم ...
8 آبان 1396