علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

اولین روز بدون مو

بسم رب   خبر فوری     علی کوچولو بالاخره در روز 16/3/1391 توسط پدر و مادر   مهربونش حسابی کچل شد.و الان تبدیل شده به یه کیوی بزرگ تیغ تیغی .   لحظاتی قبل از عمل: و امااااا... بعد از عمل:     ...
17 خرداد 1391

نوروز 1391

بسم رب   یا مقلب قلب ما در دست توست          یا محول حال ما سرمست توست   کن تو تدبیری که در لیل و نهار           حال قلب ما شود مثل بهار     سال نو بر همه شما کوچولوهای فسقلی که به عیدهای ما رنگ و بوی تازه ای بخشیدید و مامان و باباهای گلتون مبارک   امسال هم مثل پارسال علی آقای گل ما سال نو رو کنار مزار شهدای عزیززمون تحویل کرد .انشالله که شهدا خودشون دستشو بگیرن و کمکمون کنن تا بتونیم پسر مومن و سرباز رهبر و امام زمان تحویل جامعه بدیم ...    متاسفا...
6 خرداد 1391

مشهد اسفند 90

بسم رب   دوباره سلام   بعد از تولد علی جون ما یه سفر سه نفره داشتیم به مشهد مقدس که جای همتون خالی بود و البته علی برای همتون دعا کرد:   اینم از روایت تصویریش   علی با هر صدایی باید یه سرک به بیرون کوپه میکشید:     اینم پسر بلای من  با کلاه ریحانه کوچولو دختره عمو مقداد دوست بابایی که تو این سفر با هم بودیم:   علی حسابی از این ماهی های زرد و تپل که تو لابی هتل بودن خوشش اومده بود :   هر کاری بابایی میکنه توام باید انجام بدی شیطون بلا!!؟؟   قیافه علی شکمو وقتی غذارو تو دست گارسون دیده: ...
6 خرداد 1391

کادوهای تولد علی کوچولو

بسم رب الرحیم   سلام سلام واقعا شرمنده از این همههههههه تاخیر.راستش هم گرفتار بودم و هم نتم مشکل پیدا کرده بود.تو این مدت هر دفه یکی منو میدید و میگفت چرا وبلاگ علی رو بروز نمیکنی واقعا تلاش میکردم ولی باز نمیشد.بهر حال ممنون از محبت همه دوستان که تو این مدت سراغ وبلاگ علی آقا رو میگرفتن .   بگذریم حالا به جاش با یه عالمه عکس از شرمندگیتون در میام.   اینم از عکسهای کادوهای تولد علی آقا که قولشو داده بودم:   این کادوی من و بابایی به علی کوچولو بود :   اینم یه ماشین شارژی و کنترلی هدیه ی مامانی و باباحاجی:   این ماشینم دایی ...
6 خرداد 1391

تولد تولد تولد یک سالگی

به نام خدای مهربون که تو بهترین روز زندگیمون بهترین هدیه زندگیمونو بهمون داد  که ما اسمشو علی گذاشتیم و حالا این علی آقای گل شده         1 ساله   مروری بر یک خاطره:   ((الو مریم سلام خوبی؟تبریک میگم داری خاله میشی... چی؟وااااای مبارکههههههه .و بعد هم انتشار خبر به همه و پخش شیرینی....هر ماه نوبت دکتر انتظار انتظار فقط برای یک بار شنیدن صدای قلب و اطمینان از سالم بودن بچه...دکتر از چه ماهی بچه تکون میخوره؟از کی میشه توی سونوگرافی دیدش ؟پس کی معلوم میشه دختره یا پسر. صبر کن صبر کن صبر کن ...که یدفه یه اتفاق شد نور علی نور...عمل آپان...
22 بهمن 1390
11601 0 11 ادامه مطلب

11 ماهگی

بسم رب الرحیم   سلام اینم از عکسای 11 ماهگی  بی مقدمه:   اولین سلمونی رفتن علی کوچولو در تاریخ 1390/10/1   دیگه صبرت تموم شد و میخواستی فرار کنی .بیچاره آرایشگر با چه سختی موهای تورو کوتاه کرد.   شب یلدا خونه باباحاجی اینا:         بعد شب چله هم که اینقدر خوراکی خورده بودی که داشتی...بابا حاجی هم اومد و یه ماساژحسابی بهت داد و توام کیف میکردی.بهشته دیگه..     بنده خدا دایی حسین که هر کاری میکنه تا تو بخندی و خوش باشی.دستش درد نکنه.خیلی دایی خوبیه قدرشو بدونیا.بعدا بچشو نزنیا باشه مامانی؟؟؟   این عکسم و...
13 دی 1390

علی در خواب

به نام خدای مهربون   سلام اینا چند تا از عکسای خواب علی گلیه که همیشه خیلی آروم و ناز میخوابه و انگار نه انگار این همون پسر شیطونه هست.               ...
13 دی 1390

محرم و همایش شیر خوارگان حسینی

بسم رب الحسین(ع)   السلام علیک یا علی اصغر حسین(ع)   سلام   بالاخره ماه محرم رسید.وقت این رسید که علی باید خیلی چیزا رو بفهمی.اینکه چرا مامانش هر وقت بهش شیر میده بغض میکنه و چرا هر وقت آب میخوره همه میگن سلام بر حسین و لعنت بر یزید.! تا روز علی اصغر (ع)همش هفت روز وقت داریم.همه چیز برای علی عجیبه .رنگ لباسا.اشک توی چشما سینه زنی ها.با چشمهای معصومش به سینه زن ها نگاه میکنه و سعی میکنه مثل اونا رفتار کنه. لباس سقاییش آماده است.ولی من....نمیدونم چرا حالا که شیر خواره دارم اصلا دلم نمیخواد این روز برسه و اصلا دوست نداشتم به همایش شیر خوارگان حسینی بر...
13 دی 1390

شیطونی های علی بلا

به نام خدای مهربووووون   این علی آقا همونطور که از قبل تولدش انتظار میرفت بسیار بچه باهوش و پر جنب و جوشیه . ماشالله.ولی خب همین شیطونی هاش باعث شده ما یکسره توی خونه دنبالش بدویم و حسابی هممونو از نفس انداخته.الان به راحتی دست میزنه.آواز میخونه.سعی میکنه پشتک بزنه.نشکونمون میگیره.روی جانماز الله اکبر میخونه .عاضق توپ بازیه و روی دو زانوش میشینه و برامون توپ و میندازه و دست میزنه تا مام براش بندازیمش.عاشق قایم موشکه و پرده رو میاره جلوی صورتشو و میده کنار و هی میگه دهههههه.بسایر بسیار خوش خنده است و ماشالله همش میخنده و جالب تر از همه این که تو هر سوراخ سونبه ای که میخواد...
13 دی 1390