علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

جشن تولد 2 سالگی علی آقای گلمون

بسم رب   سلام سلام   بالاخره بعد از یک هفته از روز تولد علی بدلیلی که قبلا گفتم برای علی جونمون تولد گرفتیم. البته واقعا تم بره ناقلا پدر مارو در آورد و یک هفته طول کشید تا کارتاشو طراحی کردیم خریداشو کردیم و خلاصه دائم همه وقتمونو کارای تولدش گرفت.که البته منو بابایی دو نفره حسابی دست تنها بودیم و بابایی کلی از کار و زندگیش افتاده بود.البته همه اینا فدای سر پسر گلمون .مام مثل خیلی از پدر مادرا  همه تلاشمون رو میکنیم تا بهترین زندگی رو برای بهترین هدیه زندگیمون بسازیم.   واقعا چقدر زود گذشت یعنی واقعا پسر کوچولوی فسقلی من به این زودی 2 سالش تموم ...
18 اسفند 1391

اولین سفر علی به ملایر در اطراف همدان

    سفر دیگه ی علی آقا که واقعا بهش خوش گذشت و عکسای بیاد موندی و خوشگلی هم ازش گرفتیم  سفر به شهرستان ملایر در اطراف همدان بود که با هم این عکسای زیبا رو در ادامه مطلب میبینیم: علی در حال خوردن آلو سیاه: فکر نکنم علی تو عمرش اینقدر از آب بازی لذت برده باشه خیلی حال کرده بود:    باز علی ماشین دید.مدلش اصلا مهم نیست .فقط فرمون و دنده داشته باشه کافیه تا علی بپره پشت رول: اینم دوست کوچولوش نیایش خانم:   ...
1 اسفند 1391

22 بهمن 1391

بسم رب   سلام سلام بر همه نینی های قهرمان و با مرام و لوتی و با حال و با صفا و ختم کلوم سربازای کوچک انقلاب و رهبری که در روز 22 بهمن به راهپیمایی رفتن و شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل دادن و با اون دستای کوچیکشون یه مشتی زدن تو دهن دشمنا که تا عمر دارن دردش از یادشون نره. علی کوچولوی گل مام توی این روز عزیز با مامان و باباش به خیابون رفت و جشن انقلاب رو برای دومین بار تجربه کرد و حسابی هم بهش خوش گذشت.     زنده باد اسلام زنده باد انقلاب زنده باد رهبر زنده باد ایــــــــــران رهبر عزیزم برای ما دعا کن تا بتونیم سربازی مومن و ثابت قدم برای شما و امام زمانمان...
30 بهمن 1391

حرف زدن علی

بسم رب سلام سلام علی کوچولوی ما دیگه داره حسابی بزرگ میشه ولی در زمینه حرف زدن مثل راه رفتنش میخواد هممون رو یه شبه غافلگیر کنه. الان هم همش با چند تا کلمه خاص که یاد گرفته همه منظورشو میرسونه و فکر کنم نیازی نمیبینه که حرف زدن رو کامل یاد بگیره. حرفایی که الان علی میزنه اینان: اینجا و اونجا و نه پر کاربردترین کلمات که باهاشون میتونه کاملا حرف بزنه. به این صورت که مثلا: مامان بیا پیش من: مامان مامان اینجااااااااا اون خوراکی یا غذا رو بده به من: مامان بابا (با دست میزنه رو زمین)میگه اینجااااااا یه چیزی رو پیدا میکنه : ای بابا اینجااااا ازش میپرسی که فلان چیزو کجا گذاشتی : ای ...
19 بهمن 1391

تولد 2 سالگی پسر گلمون

بسم رب   آخیییییییییییییییی  چقد زوووووووووووود گذشت .2سااااااااااااال    علی فسقلی ما که البته از همون اولشم شیطون و بازیگوش بود حالا دو سالش تموم شد و وارد یه مرحله  جدید از زندگیش شد(و البته مرحله جدیدی از خراب کردن خونه زندگیه ما) درست دو سال پیش همچین روزی 19 بهمن 89 ساعت 9 صبح پاهای کوچولوشو به این دنیا گذاشت تا برای ما از طرف خدا  خوشبختی وسعادت وشادی و کلی هدیه زیبای دیگه بیاره.خدایا ازت ممنونیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم   پسر گلم تولدت مـــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــــــــ...
19 بهمن 1391

عکسهای گوشی من و مامانم از علی از 14 تا 18 ماهگی

بسم رب     اینا عکسای گوشی من و مامانم یعنی مامانیه علی آقاست:   پارک بانوان عید 91: ماشالله به امیر رضای 6 ماهه  دوست جون علی .چقدرم علی پیش این احساس بزرگی میکنه:اینجا علی 13 ماهشه: حیاط خونه قبلی بابا حاجی اینا اردیبهشت 91:   تولد خاله مریم اردیبهشت 91: پارک ارم اردیبهشت 91/علی برای اولین بار در اینجا خودش وایستاده بدون کمک.البته حواسش نبود بابا حاجی دستشو ول کرده تا فهمید تنها وایستاده نشست: اینم از تلویزیون نگاه کردن علی خرداد 91: پارک ملت خرداد 91:   محوطه خونه جدیده ی بابا حاجی اینا:خرداد 91: ...
15 دی 1391

شب یلدا سال 1391

(بسم رب )   دوباره سلام.   امسال هم شب یلدا خونه بابا حاجی اینا بودیم و واقعا خوش گذشت و بساط همیشگی فال حافظ و شعر خوندنای عمو امین و دایی حسین  و کلی خوراکی که مامانی و بابا حاجی  برامون تدارک دیده بودن بر پا بود.جای همه خالی واقعا خوش گذشت. اینم از عکسای هندونه ای علی آقا : این یه سینی شب چله ای کوچیک مخصوص علی آقاست     تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛ ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است. ...
15 دی 1391

محرم 1391

بسم رب الحسین   سلام به همه و با عرض معذرت که اینقدر دیر اومدم.واقعا سرم خیلی شلوغ شده بود.الانم  تا امتحانا نرسیده چند تا عکس میزارم تا ایشالله تولدش. انشالله که عزاداری های همه قبول باشه . امسال هم مثل پارسال علی  گلمو بردم همایش شیرخوارگان حسینی و پسرمم حسابی  برای سرورش علی اصغر(ع) سینه زنی کرد و اونجا همه با هم نذر نامه ای رو خوندیم و  بچه هامونو  نذر امام زمان کردیم تا انشالله در روز ظهورش از سربازان ولیعصر (عج) باشند  (انشالله):     التماس دعا ...
15 دی 1391

سومین سالگرد ازدواج مامان و بابای علی آقا

>بسم رب<                ٢٨/مرداد /١٣٩١ سومین سالگرد ازدواج مامان و بابای علی بود  که ٣ نفره اون  شب رو حسابی خوش گذروندیم:   اول رفتیم پارک فدک و جاتون خالی یه آش رشته زدیم تو رگ.علی هم حسابی  تو شهر بازیش بازی کرد:   بعدم رفتیم به یه سفره خونه برای شام البته قبلش کیک هم خریدیم و بردیم اونجا البته بعدش  یه جشن کوچیک هم تو خونمون گرفتیم.:     الهی که همه جوونا مثل ما خوشبخت بشن  و هر سال سالروز شروع خوشبختیشون رو   ...
25 آبان 1391

علی در 19 ماهگی چه کارایی بلده؟!

بسم رب   سلام سلام   ماشالله گل پسرمون حسابی بزرگ شده و الان دیگه حسابی داره سعی میکنه که مثل ما حرف بزنه و البته بعضی کلمات رو هم کامل میگه: بابا م من : مامان هفت: رفت نٍی نٍی :نی نی کوووووووووو: کو،کجاست البته این کلمرو خیلی طولانی و با ناز میگه هیس: ساکت خوووو پوف: یعنی من خوابم مثلا خ: مثلا باباش خوابه بهش میگم بابات کو میگه خ یعنی خوابه ده ده ده : با این صدا تیر میزنه وقتیم ما بهش تیر بزنیم میگه اوووخ و میفته زمین دد:بیرون به به:وقتی آب میخوره ایمام:وقتی عکس مقام معظم رهبری رو میبینه پیشی چی میگه؟میگه مَئوووووووووووو...
15 مهر 1391