محرم و همایش شیر خوارگان حسینی

بسم رب الحسین(ع)

السلام علیک یا علی اصغر حسین(ع)

سلام

بالاخره ماه محرم رسید.وقت این رسید که علی باید خیلی چیزا رو بفهمی.اینکه چرا

مامانش هر وقت بهش شیر میده بغض میکنه و چرا هر وقت آب میخوره همه میگن سلام بر

حسین و لعنت بر یزید.!

تا روز علی اصغر (ع)همش هفت روز وقت داریم.همه چیز برای علی عجیبه .رنگ

لباسا.اشک توی چشما سینه زنی ها.با چشمهای معصومش به سینه زن ها نگاه میکنه و

سعی میکنه مثل اونا رفتار کنه.

لباس سقاییش آماده است.ولی من....نمیدونم چرا حالا که شیر خواره دارم اصلا دلم

نمیخواد این روز برسه و اصلا دوست نداشتم به همایش شیر خوارگان حسینی

برم.میترسیدم اونجا علی گریه کنه تشنه بشه.شیر بخواد و من شرمنده بشم...

از روی رباب...

ولی باید میرفتیم اونجا یه سقفی از نور پهن بود و دستان کوچک آقا در انتظار گرفتن دست

فرزندم بود.

گفتم برم و از آقام علی اصغر (ع) بخوام تا علی من رو به نوکریش قبول کنه و بهش عنایتی

کنه تا علی من پیرو راه امام حسین (ع)و تا ابد سرباز سید علی بشه.انشالله

روز موعود رسید و علی آقا لباسای زیبای سقاییشو پوشید و راهی شدیم.

دم در مصلی و ترافیک نی نی ها.علی و بابایی

حیاط مصلی .علی و باباحاجی

راستی علی اونجا اولش تنها بود ولی آخراش دوستش مشکاة خانم و خاله ریحانه اومدن

بالاخره شناختیش مامانی؟؟؟مشکاته دیگههه!!!

اینم از ظهر تاسوعا و شله زرد مامانی.الهی که حاجت روا بشی پسرم

نگفتم آخر از هول حلیم میافتی تو دیگ؟!

ظهر عاشورا و هیئت مسجد امام خمینی(ره)

و زیارت این دو شهید گمنام که من بهشون ارادت خیلی خیلی زیادی دارم و در حیاط مسجد هستن.

قبول باشه علی آقا