مشهد اسفند 90
بسم رب
دوباره سلام
بعد از تولد علی جون ما یه سفر سه نفره داشتیم به مشهد مقدس که جای همتون خالی
بود و البته علی برای همتون دعا کرد:
اینم از روایت تصویریش
علی با هر صدایی باید یه سرک به بیرون کوپه میکشید:
اینم پسر بلای من با کلاه ریحانه کوچولو دختره عمو مقداد دوست بابایی
که تو این سفر با هم بودیم:
علی حسابی از این ماهی های زرد و تپل که تو لابی هتل بودن خوشش اومده بود :
هر کاری بابایی میکنه توام باید انجام بدی شیطون بلا!!؟؟
قیافه علی شکمو وقتی غذارو تو دست گارسون دیده:
متاسفانه پسر ما علاقه زیادی به پفک داره:
اینم علی و ماشینش در الماس شرق :
یکی از کارای بامزه علی اینه که هیچیو تنهایی نمیخوره و تعارف هم نمیکنه .وقتی میگه
بخور باید ازش بگیری وگرنه قهر میکنه کلی حال میکنه به ما غذا میده. الهی قربونش بشم:
اینم از فرشته کوچولوی همسفر ما ریحانه خانم و علی که حسابی با 6 ماه اختلاف
احساس بزرگی بهش دست داده:
پسر گلم در حال ناز کردن دوست کوچولوش:
و پاسخ ریحانه خانم جیگر طلا:
میگم این پسره بلای مامانه باور نمیکنید آخه ببینید تنهایی کجا نشسته!!!
یا علی