اولین حموم علی در ده روزگی
به نام یگانه آفریننده مهربان
سلام پسرم .10 روز اول برای من خیلی طولانی شده بود و همش دلم میخواست زودتر بند نافت بیافته من بیشتر از تو عذاب میکشیدم و دوست داشتم زودتر ببریمت حموم.شب 10 روزگیت بود و من به مامانی گفتم دیدید 10 روز شد و نیافتاد .که یدفه نصف شب بیدار شدم دیدم یه چیزی افتاده روی پپتو اول ترسیدم بعد رفتم جلوتر و دیدم که آخخخخخخخ جوووون بند نافش افتاده علی مامان.
فردا صبحش با خوشحالی همه وسایل حمومتو آماده کردم و با هزار نذر و صلوات و آیت الکرسی خوندن بردیمت حموم.وای که چقدر چرک بودی پسر .مامانی نگهت داشته بود من میشستمت.خیلی سر سری بودی عین ماهی لاغر و کوچولو .پوستت میومد تو دست.تو تمام مدتی که شستیمت و آوردیمت بیرون خواب بودی بعدشم تقریبا تا فرداش خوابیدی و فقط بیدار میشدی یه قلپ شیر میخوردی دوباره میخوابیدی حسابی بهت چسبیده بوداااا.
اینجا آماده شده بودی برای رفتن به حموم