علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

تابستان 1391

بسم رب   سلام به همه.ایشالله که تابستون خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و  شما هم مثل علی چیزای جدیدی رو تجربه کرده باشید.علی آقای ما تو این تابستون زیاد به گشت و گذار رفت که حالا عکساشو براتون میزارم.     اولین شمال ٣ نفره منو بابا و علی کوچولو  در مرداد ٩١: امام زاده هاشم: بندر انزلی :( اینجا علی هنوز دریا رو ندیده و نمیدونه کجا اومده ) در نهایت تعجب و شک جلو رفت و دستش رو به آب دریا زد: ولی خوشبختانه یا متاسفانه اصلا خوشش نیومد و ترسید: تنها چیزی که علی رو خوشحال کرد و بهش علاقه مند شد شن بازی بود:  این...
15 مهر 1391

علی در 17 و 18 ماهگی( شیطونیاش)

((بسم رب))         سلام سلام عیدتون مبارررررررککککککککککککککککککککککککککک   ببخشید که دیر به دیر  میام اگه بدونید چقدر سرم شلوغه .امشب برای من شب خوبیه چون هم عیده هم سالگرد ازدواجمون بود چقدر خوشحالم که سومین سالگرد ازدواجمون رو در کنار  این پسر بلا جشن میگیریم .   خب بریم سراغ  چند تا عکس از شیطونیای علی آقا در 17 ماهگی:   علی در حال بازیگوشی وقتی باباش  در حال نماز خوندنه: اینم خود علی در حال نماز خوندن البته به سبک مامانش: و این هم نتیجه قابل قبول یه دعوای اساسی بین مهدی و علی بر سر ماشین: ...
3 شهريور 1391

خواب علی در سن 15 تا 17 ماهگی

(بسم رب) علی و عروسک محبوبش اسکندر:   بچم اینقدر عبادت کرد تا خوابش برد احتمالا داره خواب میبینه که مامانش براش یه کلاه گیس خوشگل خریده: شکموووووی ماماااااان: ...
3 شهريور 1391

اولین روز بدون مو

بسم رب   خبر فوری     علی کوچولو بالاخره در روز 16/3/1391 توسط پدر و مادر   مهربونش حسابی کچل شد.و الان تبدیل شده به یه کیوی بزرگ تیغ تیغی .   لحظاتی قبل از عمل: و امااااا... بعد از عمل:     ...
17 خرداد 1391

نوروز 1391

بسم رب   یا مقلب قلب ما در دست توست          یا محول حال ما سرمست توست   کن تو تدبیری که در لیل و نهار           حال قلب ما شود مثل بهار     سال نو بر همه شما کوچولوهای فسقلی که به عیدهای ما رنگ و بوی تازه ای بخشیدید و مامان و باباهای گلتون مبارک   امسال هم مثل پارسال علی آقای گل ما سال نو رو کنار مزار شهدای عزیززمون تحویل کرد .انشالله که شهدا خودشون دستشو بگیرن و کمکمون کنن تا بتونیم پسر مومن و سرباز رهبر و امام زمان تحویل جامعه بدیم ...    متاسفا...
6 خرداد 1391

مشهد اسفند 90

بسم رب   دوباره سلام   بعد از تولد علی جون ما یه سفر سه نفره داشتیم به مشهد مقدس که جای همتون خالی بود و البته علی برای همتون دعا کرد:   اینم از روایت تصویریش   علی با هر صدایی باید یه سرک به بیرون کوپه میکشید:     اینم پسر بلای من  با کلاه ریحانه کوچولو دختره عمو مقداد دوست بابایی که تو این سفر با هم بودیم:   علی حسابی از این ماهی های زرد و تپل که تو لابی هتل بودن خوشش اومده بود :   هر کاری بابایی میکنه توام باید انجام بدی شیطون بلا!!؟؟   قیافه علی شکمو وقتی غذارو تو دست گارسون دیده: ...
6 خرداد 1391

کادوهای تولد علی کوچولو

بسم رب الرحیم   سلام سلام واقعا شرمنده از این همههههههه تاخیر.راستش هم گرفتار بودم و هم نتم مشکل پیدا کرده بود.تو این مدت هر دفه یکی منو میدید و میگفت چرا وبلاگ علی رو بروز نمیکنی واقعا تلاش میکردم ولی باز نمیشد.بهر حال ممنون از محبت همه دوستان که تو این مدت سراغ وبلاگ علی آقا رو میگرفتن .   بگذریم حالا به جاش با یه عالمه عکس از شرمندگیتون در میام.   اینم از عکسهای کادوهای تولد علی آقا که قولشو داده بودم:   این کادوی من و بابایی به علی کوچولو بود :   اینم یه ماشین شارژی و کنترلی هدیه ی مامانی و باباحاجی:   این ماشینم دایی ...
6 خرداد 1391