علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

عکسهای گوشی من و مامانم از علی از 14 تا 18 ماهگی

بسم رب     اینا عکسای گوشی من و مامانم یعنی مامانیه علی آقاست:   پارک بانوان عید 91: ماشالله به امیر رضای 6 ماهه  دوست جون علی .چقدرم علی پیش این احساس بزرگی میکنه:اینجا علی 13 ماهشه: حیاط خونه قبلی بابا حاجی اینا اردیبهشت 91:   تولد خاله مریم اردیبهشت 91: پارک ارم اردیبهشت 91/علی برای اولین بار در اینجا خودش وایستاده بدون کمک.البته حواسش نبود بابا حاجی دستشو ول کرده تا فهمید تنها وایستاده نشست: اینم از تلویزیون نگاه کردن علی خرداد 91: پارک ملت خرداد 91:   محوطه خونه جدیده ی بابا حاجی اینا:خرداد 91: ...
15 دی 1391

شب یلدا سال 1391

(بسم رب )   دوباره سلام.   امسال هم شب یلدا خونه بابا حاجی اینا بودیم و واقعا خوش گذشت و بساط همیشگی فال حافظ و شعر خوندنای عمو امین و دایی حسین  و کلی خوراکی که مامانی و بابا حاجی  برامون تدارک دیده بودن بر پا بود.جای همه خالی واقعا خوش گذشت. اینم از عکسای هندونه ای علی آقا : این یه سینی شب چله ای کوچیک مخصوص علی آقاست     تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛ ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است. ...
15 دی 1391

محرم 1391

بسم رب الحسین   سلام به همه و با عرض معذرت که اینقدر دیر اومدم.واقعا سرم خیلی شلوغ شده بود.الانم  تا امتحانا نرسیده چند تا عکس میزارم تا ایشالله تولدش. انشالله که عزاداری های همه قبول باشه . امسال هم مثل پارسال علی  گلمو بردم همایش شیرخوارگان حسینی و پسرمم حسابی  برای سرورش علی اصغر(ع) سینه زنی کرد و اونجا همه با هم نذر نامه ای رو خوندیم و  بچه هامونو  نذر امام زمان کردیم تا انشالله در روز ظهورش از سربازان ولیعصر (عج) باشند  (انشالله):     التماس دعا ...
15 دی 1391

سومین سالگرد ازدواج مامان و بابای علی آقا

>بسم رب<                ٢٨/مرداد /١٣٩١ سومین سالگرد ازدواج مامان و بابای علی بود  که ٣ نفره اون  شب رو حسابی خوش گذروندیم:   اول رفتیم پارک فدک و جاتون خالی یه آش رشته زدیم تو رگ.علی هم حسابی  تو شهر بازیش بازی کرد:   بعدم رفتیم به یه سفره خونه برای شام البته قبلش کیک هم خریدیم و بردیم اونجا البته بعدش  یه جشن کوچیک هم تو خونمون گرفتیم.:     الهی که همه جوونا مثل ما خوشبخت بشن  و هر سال سالروز شروع خوشبختیشون رو   ...
25 آبان 1391

علی در 19 ماهگی چه کارایی بلده؟!

بسم رب   سلام سلام   ماشالله گل پسرمون حسابی بزرگ شده و الان دیگه حسابی داره سعی میکنه که مثل ما حرف بزنه و البته بعضی کلمات رو هم کامل میگه: بابا م من : مامان هفت: رفت نٍی نٍی :نی نی کوووووووووو: کو،کجاست البته این کلمرو خیلی طولانی و با ناز میگه هیس: ساکت خوووو پوف: یعنی من خوابم مثلا خ: مثلا باباش خوابه بهش میگم بابات کو میگه خ یعنی خوابه ده ده ده : با این صدا تیر میزنه وقتیم ما بهش تیر بزنیم میگه اوووخ و میفته زمین دد:بیرون به به:وقتی آب میخوره ایمام:وقتی عکس مقام معظم رهبری رو میبینه پیشی چی میگه؟میگه مَئوووووووووووو...
15 مهر 1391

سفر به روستای آتان در الموت تابستان 91

(( بسم رب))   یکی دیگه از مسافرتای علی ٢ بار سفر به روستای آتان در الموت  بود.که واقعا به همه بخصوص به علی آقای گل حسابی خوش  گذشت:   برای دیدن این عکسهای زیبا و دیدنی  لطفا به ادامه مطلب بروید:     طبیعت زیبای روستای آتان: منطقه ای در آتان به نام چشماسر: امام زاده عبدلله آتان: تو اون آب و هوا تاب بازی اونم با عمو جعفر چه حالی دادا: ...
15 مهر 1391

تابستان 1391

بسم رب   سلام به همه.ایشالله که تابستون خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و  شما هم مثل علی چیزای جدیدی رو تجربه کرده باشید.علی آقای ما تو این تابستون زیاد به گشت و گذار رفت که حالا عکساشو براتون میزارم.     اولین شمال ٣ نفره منو بابا و علی کوچولو  در مرداد ٩١: امام زاده هاشم: بندر انزلی :( اینجا علی هنوز دریا رو ندیده و نمیدونه کجا اومده ) در نهایت تعجب و شک جلو رفت و دستش رو به آب دریا زد: ولی خوشبختانه یا متاسفانه اصلا خوشش نیومد و ترسید: تنها چیزی که علی رو خوشحال کرد و بهش علاقه مند شد شن بازی بود:  این...
15 مهر 1391

علی در 17 و 18 ماهگی( شیطونیاش)

((بسم رب))         سلام سلام عیدتون مبارررررررککککککککککککککککککککککککککک   ببخشید که دیر به دیر  میام اگه بدونید چقدر سرم شلوغه .امشب برای من شب خوبیه چون هم عیده هم سالگرد ازدواجمون بود چقدر خوشحالم که سومین سالگرد ازدواجمون رو در کنار  این پسر بلا جشن میگیریم .   خب بریم سراغ  چند تا عکس از شیطونیای علی آقا در 17 ماهگی:   علی در حال بازیگوشی وقتی باباش  در حال نماز خوندنه: اینم خود علی در حال نماز خوندن البته به سبک مامانش: و این هم نتیجه قابل قبول یه دعوای اساسی بین مهدی و علی بر سر ماشین: ...
3 شهريور 1391

خواب علی در سن 15 تا 17 ماهگی

(بسم رب) علی و عروسک محبوبش اسکندر:   بچم اینقدر عبادت کرد تا خوابش برد احتمالا داره خواب میبینه که مامانش براش یه کلاه گیس خوشگل خریده: شکموووووی ماماااااان: ...
3 شهريور 1391