علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

بهترین هدیه زندگیمون

4 تا 5 ماهگی علی آقا

به نام یگانه آفریننده هستی بخش .به نام اون خدای مهربونی که حضور یک فرشته کوچولورو تو خونه ما بهمون ارزانی داشت.فرشته ای که با خودش نشاط و برکت رو به خونمون آورد.ای خدا شکرت...   سلام سلام سلام   میدونم که اینبار خیلی دیر اومدم .واقعا شرمنده این 2-3 ماهه خیلی سرم شلوغ بود.به جاش با کلی عکس و خاطره اومدم.   تو این چند وقت که وبلاگ پسر گلم بروز نشده کلی کار یاد گرفته و خیلی چیزارو شروع کرده و به قول خودمون اولین های زیادی داشته که به روایت تصویر در ادامه خودش براتون توضیح میده:   هووووراااااااااا من بالاخره خودم تهنای تهنا نششتم.گارشون غذای من چی شد پش؟؟؟؟!! مامان ببین من ...
14 مرداد 1390

واکسن پایان 4 ماهگی

بسم رب   سلام سلام   پسر گلم وارد 5 ماهگی شد و بالاخره شر واکسن 4 ماهگی هم از سرمون کنده شد.پنج شنبه صبح من و مامانی باهم رفتیم و واکسنت رو زدی .   اینقدرا هم که فکر میکردم بد نبود آخه وقتی واکسن 2 ماهگی رو زدی خیلی درد کشیدی و گریه کردی و بعدشم تا 3 -4 روز تب شدید داشتی ولی ایندفه فقط همونجا یه خورده گریه کردی و نق زدی و دیگه تموم شد تا آوردمت خونه خوابیدی وقتیم بیدار شدی شروع کردی غلت زدن و تلاش برای حرکت.انگار نه انگار صبح واکسن زدی . ماشالله به پسر پهلوون من.   قد و وزنتم کنترل شد و طبق معمول مامانی یادش بود که ازت عکس بگیره.دستش ...
20 خرداد 1390

علی قصد داره تا هفته دیگه که چهار ماهش تموم میشه خیلی چیزا یاد بگیره.

به نام خدای بی همتا   غلت زدن نینی 3 ماه و نیمه خوب یا بد؟؟؟؟مسئله این است!    یه پیغام به مامانا: اگر نینیه  شما خیلی زود غلت زدن رو یاد گرفت زیاد هم خوشحال  نشوید. سلام  این علی آقای ما از وقتی یاد گرفته غلت بزنه دیگه کار من دراومده.تا میزارمش زمین بلافاصله غلت میزنه و بعد  تلاش میکنه سینه خیز بره نمیتونه داد میزنه غرمیزنه  منم باید سری برش گردونم و اونم نامردی نمیکنه دوباره بلافاصله برمیگرده و این روند شده کار ما از صبح تا شب.     غلت زدن که بلدم اگه زیپه این پشه بندم میتونستم باز کنم خیلی خوب میشداااا!!   &...
13 خرداد 1390

اولین غلت کامل علی بدون کمک

به نام خداوند قادر   سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااام   دیروز یه روز خاص برای علی  و ما بود .اون تونست در سن 3 ماه و 20 روزگی برای اولین  بار و بدون کمک کامل غلت بزنه که هم باعث زوق مرگ شدن ما بود هم خودش تا شب میخندید و خوشحال بود و دائم غلت میزد و خسته هم نمیشد .   علی از صبح نمیدونم چه خوابی دید یا چه احساسی بهش گفت که تو امروز باید تمرین رو شروع کنی و تا شب بتونی غلت کامل رو بزنی.   این اولین چیزی بود که علی برای بدست آوردنش واقعا خودش و بدون  اصرار ما تلاش کرد و خب مفهوم  خواستن توانستن است رو به معنای ...
10 خرداد 1390

علی 2 تا 3 ماهگی

به نام یگانه آفریننده مهربان   سلام سلام پسر گلم .فدات بشه مامان .این چند وقته اینقدر شیرین شدی  و کارای با مزه  میکنی که من حتی وقت ندارم به کارای خونه برسم چه برسه بیام و عکساتو بزارم اینجا.   تو این چند وقته موهات کلی ریخته و داری کچل میشی البته تو همه جوره خوشگل و خوش تیپ و خوش قیافه و دختر کشی  اصلا نگران نباش جیگرم.از حالا حسابی داری تلاش میکنی راه بری تا میگیریمت بغل زور میزنی پاشی حرف زدنم که دیگه نگو .آغون آغون کمترینشه. به میگی آقا میگی . گه میگی.حتی سعی میکنی پشت سر هم حرف بزنی و جملات طولانی بگی و کلیییییی حرف دیگه ! فکر کنم تا دو سه ماه آی...
8 خرداد 1390

شهادت حضرت زهرا(س)

  پرستوی مهاجرم چرا زلانه میروی                        اگر ز لانه میروی چرا شبانه میروی   قرار من شکیب من مهاجر غریب من                      که با کبودی بدن ز تازیانه میروی   کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر                     چرا بدون همدمت به آشیانه میروی   ...
16 ارديبهشت 1390

اولین حموم علی در ده روزگی

به نام یگانه آفریننده مهربان   سلام پسرم .10 روز اول برای من خیلی طولانی شده بود و همش دلم میخواست زودتر بند نافت بیافته من بیشتر از تو عذاب میکشیدم و دوست داشتم زودتر ببریمت حموم.شب 10 روزگیت بود و من به مامانی گفتم دیدید 10 روز شد و نیافتاد .که یدفه نصف شب بیدار شدم دیدم یه چیزی افتاده روی پپتو اول ترسیدم بعد رفتم جلوتر و دیدم که آخخخخخخخ جوووون بند نافش افتاده علی مامان. فردا صبحش با خوشحالی همه وسایل حمومتو آماده کردم و با هزار نذر و صلوات و آیت الکرسی خوندن بردیمت حموم.وای که چقدر چرک بودی پسر .مامانی نگهت داشته بود من میشستمت.خیلی سر سری بودی عین ماهی لاغر و کوچولو .پوستت میومد تو دست.تو تمام مدتی که شستیمت و آوردیمت ...
7 ارديبهشت 1390

1 تا 40 روزگی علی

به نام یگانه آفریننده مهربان   سلام پسر گلم .این عکسا مربوط میشه به 40 روز اول زندگیت:   علی با شناسنامش .مبارک  باشه گل پسرم   علی در راه بیمارستان تا خونه     نمیدونم چرا ترسیدی ولی من عاشق این عکستم پسرم   یه خواب راحت مثل اون موقع که تو شکمم بودی     علی و بابایی باز داری به چی فکر میکنی؟؟؟؟ ...
7 ارديبهشت 1390